3گام اساسی ساخت ویدیوی اختصاصی کسب و کارتان

سه گام اساسی برای ساخت ویدیوی اختصاصی کسب و کارتان

سلام،حالتون چطوره؟

سید مجید موسوی هستم مدیر سایت زود ویدیو

در ویدیوی امروز قصد دارم شما را با فرآیند سه مرحله ای ساخت داستان شخصی برای کسب و کار آشنا کنم، پس تا انتهای این متن همراه باشید.

شاید برایتان این سوال به وجود آمده باشد که چرا داشتن داستان برای ساخت ویدیو آنقدر اهمیت دارد و نقشی کلیدی در بازاریابی ویدیویی شما ایفا می کند؟

خاطره انگیز بودن و قوای ذهنی نامحدود در خلق داستان یکی از دلایل مهم برای استفاده از آن  در ساخت ویدیو است. در واقع داستان ها حلقه های واصله ارتباط با اجدادیان و قرن های گذشته بوده اند و همواره از آن به عنوان یکی از بهترین راه های نقل تجربیات و آموزه های فرهنگی و تربیتی استفاده می شده است.

اگر نگاهی دقیق تر به این مسئله داشته باشید، درخواهید یافت که مغز هنگام روایت یک داستان با درگیر کردن خود و ایجاد ارتباط معنا دار، درک بیشتری نسبت به آن موضوع خاص را خواهد داشت و از طرفی به خاطرآوری آن رویداد آسان تر می شود. در خلق یک داستان می توانید از رویداد های گوناگونی که در محیط پیرامون اتفاق می افتد صحبت کنید و با ایجاد ارتباط میان آن داستان متفاوتی را ایجاد کنید.

در ابتدای کار نوشتن داستان شخصی یکی از سخت ترین مهارت هایی بود که با آن درگیر بودم اما هم اکنون به لطف ممارست های فراوان به یکی از بهترین ها در عرصه نگارش داستان شخصی بدل شده ام و همواره تلاش می کنم تا در این راه افراد زیادی را راهنمایی کنم و به آنها کمک کنم که به این مهارت دست یابند.

پرداختن به داستان شخصی، شما را به چهره ای متمایز در کسب و کارتان بدل می کند. شاید در شروع رقابت با سایرین دچار تردید شوید و برایتان سوالاتی به وجود آید، از جمله اینکه:

– چطور میتوانم با آن رقابت کنم؟

-آنها در سالیان اخیر تجربه های بهتری را کسب نموده اند، آیا می توانم از آنان پیشی بگیرم؟

-آنها به دلایل مختلفی محبوبیت خاصی در میان خریداران/مصرف کنندگان کسب کرده اند، چطور به محبوبیت دست پیدا کنم؟

اگر چنین تصوری دارید و مداوما دچار چنین نگرشی هستید، سخت در اشتباهید؛ چرا که هر فرد «خاصیت منحصر به فرد» خودش را داراست و این چیزی است که دیگران آن را ندارند.

در این ویدیو قصد داریم به شما کمک کنیم تا این گونه تصورات نادرست را از خودتان دور کنید.

از شما خواهش می کنم با یادداشت و عملی کردن مواردی که در این ویدیو ذکر می شود به خودتان در این راه کمک کنید.

کاری که باید انجام دهید این است داستان خود را شامل 3 بخش کنید،”این دقیقا کاری است که من انجام دادم.

“قبل، ” حین” و “بعد”

اگر شما از آن دسته از افردای هستید که میگویند:«من هیچ داستانی ندارم»، سخت در اشتباه هستید.

من همواره عادت داشتم بگویم که هیچ داستانی ندارم. اما این صحت ندارد و اگر با کمی دقت و با دید مثبت گرایانه بنگریم، درخواهیم یافت که همه ما داستانی برای نقل داریم که قرار است برای مردم طنین انداز شود.

اولین بخش، گذشته است. پس باید از گذشته شروع کنیم.

تبلیغ های طولانی و بلند مدت دستگاه های دراز و نشست که همیشه عکس های قبل و بعد رو نشان میداد و افرادی که واقعا اضافه وزن داشتن و یک شبه شکم شان شش تکه شده بود نمونه ای از استفاده از این ترفند است.

گذشته داستان شما باید بتواند یکدلی و فهم  برای دستیابی به اهداف مطلوب شما را ایجاد کند.

در روایت داستان های شخصی هرگز سعی نکنید تا با کاهیدن نقاط ضعف خودتان، غیر واقعی و مصنوعی جلوه کند. چرا که شما سعی دارید تا با بیان آن ارتباط برقرار کنید و از آن ارتباط برای دستیابی به اهداف خود در کسب و کار استفاده کنید.

داستان شما باید واقعی و آسیب پذیر جلوه کند و در آن یک سری از اتفاقات سختی را که پشت سر گذاشتید به اشتراک بگذارید. به طور مثال، زمانی که برای دستیابی به خواسته های خود جنگیدید و یا اتفاقات ناخوشایندی را پشت سر گذاشتید.هرچه واضح تر به بیان آن بپردازید، افراد بیشتری خواهند گفت: اوه! خدای من، من هم تجربه را پشت سر گذاشته ام.

این اولین مرحله برای ارتباط با مردم است.

خب، اولین کاری که من میکنم این است که به دنبال پایین ترین سطح ممکن در داستانم میگردم. این که؛

-کجا در اوج بیچارگی و بدبختی بودم؟

-کجا در اوج تنهایی و شکست خوردگی بودم؟

تصویر خودم را در آن هنگامی تصور میکنم که کلیدهای کامپیتورم را خرد میکردم و مشتم را به کیبورد میکوباندم، چون بسیار نا امید و ناراحت بودم.

تا پاسی از شب کار می کردم وتا آن لحظه نمیدانستم که بر روی چه چیزی کار میکنم.

نمیدانستم چه کارهایی را انجام داده ام و چه کارهایی انجام نشده است، این بی برنامگی و عدم هدف گذاری صحیح موجب شده بود تا خیلی زود خسته شوم و به نتیجه ای دست پیدا نکنم.

زمانی که به ایستگاه مترو در حوالی خانه ام می رفتم، همواره به حال ساندویچ فروش آن ایستگاه غبطه میخوردم. به این خاطر که او با وجود ساعت کاری بالا و دستمزد پایین، درآمدی بیشتر از من داشت!

این یک نمونه از مثالی است که میتوان از گذشته ای که پشت سر گذاشتم ارائه دهم و  مخاطب من نیز ممکن است بگوید:«اوه! این مثل منه، منم در همین موقعیت بودم.»

آنها با شما احساس یکدلی و پیوستگی ایجاد میکنند.

یکی دیگر از راه های سودمند پرداختن به داستان شخصی، شناسایی و درک روشن از مخاطب هدف است.

شما باید قادر باشید تا مشتری ایده آل خود را شناسایی کنید و بدانید که دقیقا با چه مشکلاتی مواجه هستند. استفاده و مطابقت دادن داستان آنها در روند داستان خود باعث جذب اعتماد بیشتر مشتریان می شود.

کار به اینجا ختم نمی شود، چرا که بیان مشکلاتی که در گذشته وجود داشته، ارائه راهکار و راه حل نیست.

پس از آشنایی مخاطب با هدف شما از ارائه داستان شخصی، باید آنها را با خود به یک سفر ببریم و در مورد قهرمان داستان برایشان بگوییم.

و این گامی است که ما ان را ” حین” مینامیم.

شما تا به اینجا بخوبی درباره پیشینه مشکلات و موفقیت ها صحبت کرده اید، در این گام نسبت به تغییر وضعیت گذشته و پس از آن درباره چشم انداز آینده صحبت خواهید کرد.

به بیان دیگر، گام “حین ” ماجرا جایی است که شما اعتبار و قابل قبول بودن را میسازید. اگر میخواهید مردم به شما گوش بدهند و از شما خرید کنند باید باور کنند که شما در مورد چیزی که حرف میزنید اطلاعات دارید؛ آنها باید باور کنند که شما اعتباردارید.

به عنوان مثال زمانی که شما میگویید من در این منجلاب بودم و این مشکلات را داشتم و بعد از آن هر برنامه ای که توانستم اجرا کردم، پیش هر کسی میتوانستم رفتم، بیشتر از 3000 دلار اجاره دادم، با هزاران نفر مصاحبه کردم، به خاطر آن به سفر های گوناگون رفتم و نگرانی های خاصی در راه خروج از آن منجلاب داشتم، در واقع دارید به کار خودتان ارزش و اعتبار می بخشید.

کاری که هم اکنون از شما میخواهم روی کاغذتان انجام دهید، این است که هر چیزی که میتواند به شما اعتبار دهد را یادداشت کنید.

چه تجربه ای دارید؟

 چه مدرک و یا گواهی اخذ کردید؟

کتاب ها، تدریس، تجارب کاری، سوابق مصاحبه و به طور کلی هر چیزی که صلاح میدانید برای تاثیر در مشتریان استفاده کنید را یادداشت نمایید و سعی نمایید تا چارچوب مشخصی برای وارد کردن این رویداد ها در داستانتان بکار گیرید.

داشتن یک داستان خوب به شما کمک می کند تا فراموش نشدنی و متمایز شوید و از طرفی باعث می شود تا یکدلی و ارتباط با ببیندگان شما برقرار کند.

و این شما را به قسمت آخر داستان شما میرساند که “بعد از ماجراست”

اگر در آگهی های خاص تلویزیونی که به تناسب اندام مربوط می شود نگاهی داشته باشید؛ افراد زیادی می نشینند و به تصاویر قبل و بعد از استفاده از محصولات نگاه می کنند و با مقایسه فرد چاق با خودشان تصمیم می گیرند که از آن محصول برای دستیابی به مقصود خود (که همان تناسب اندام است)دست پیدا کنند.

خب این دقیقا همان کاریست که ما میخواهیم با “بعد” انجام دهیم. باید توصیف کنیم که هم اکنون زندگی برای شما به چه چیزی شباهت دارد تا با این کار نتیجه دلخواه بینندگان را فراهم کنید و آن کاستی و نقطه ضعف داستانتان از ذهن مخاطب محو شود و وجود نداشته باشد.

رعایت تمامی این اصول و موارد، گام هایی ضروری برای ساخت یک داستان به شمار می رود. ولی به عقیده من داستان شما زمانی که پایه گذاری شد و قرار شد خاطره ساز شود، باید دو مولفه داشته باشد.

اول از همه به صورت خلاصه باید بتوان گفت، یک نفر باید بتواند داستان شما را در 30 ثانیه منعکس یا تکرار کند.

“اون یک ورزشکار حرفه ای بود، مصدوم شد، در خانه خواهرش میخوابید. با Linkedin آشنا شد و سعی کرد یک شغل بگیره و یک دفعه همه چیز رو درمورد Linkedin یاد گرفت.”

این یک داستان بود، خیلی ساده و فراموش نشدنی و همچنین خیلی خلاصه.

بنابراین قرار نیست شما یک رمان از داستانتان درست کنید. تنها کاری که باید آن را به خوبی انجام دهید این است که بدانید چگونه باید آن داستان را به تکه های کوچک تبدیل کنید و در تکه انتهایی آن، گام نهایی و هدف خودتان را محقق سازید.

مثالی که من همواره ذکر میکنم، خریدن ساندویچ در ایستگاه مترو است. |زندگی را با همان ساندویچ ها گذاراندن! نصف ساندویچ برای ناهار و نصف دیگه هم برای شام. چون در آن شرایط نامساعد تنها میتوانستم 5 دلار در روز برای غذام خرج کنم.| پس از آن نوبت به ارائه جزییات بیشتر درباره داستان و دقیق تر کردن آن می رسد.

به طور مثال: کوباندن مشتم روی کیبورد موجب ایجاد عنصری برای بیان  یک تصویر معین و مشخص از حالت و شرایط آن زمان می شود که استفاده از آن علاوه بر زیبایی موجب می شود تا ویدیوهایتان در منظر بینندگان وجهه خوبی پیدا کنند.

اگر میخواستیم فیلم برداری کنیم و یا  به عنوان یک تیم تصویربرداری با شما همکاری کنیم؛

      • چه چیزی به عنوان ملاک قرار می گرفت؟
      • دوربین چه چیزی را میگرفت؟
      • شبیه به چه چیزی می شد؟
      • صدایش به چه چیزی شبیه می شد؟
      • چه چیزی رو با تمام حواس مان تجربه میکردیم؟
      • و اینکه چطور میتوانستید از طریق آن با ببیندگانتان ارتباط برقرار کنید؟

در پایان این نکته را بدانید که اصلا اهمیتی ندارد که با چه فرد و یا شرکتی در حال رقابت هستید! با بهره گرفتن از این سه طرح می توانید داستان و سناریوی کلی خودتان را بسازید و خاطره انگیز و متمایز باشید و از طرفی اعتبار خودتان را ایجاد کنید و در دل مشتریانتان رسوخ پیدا کنید.

سید مجید موسوی هستم، چنانچه سوالی در مورد موضوعی که بحث کردیم داشتید، از پرسش آن درنگ نکنید.

[download_url_post]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 5 =